سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

دستم را دراز می کنم . هیچ وقت دوست نداشته ام در آسمان آبی بعد از ظهر شکل های عقرب و گرگ و ماهی ببینم .

دستم را دراز می کنم تا عقرب سفید درست شده در آسمان را عوض کنم . شکلش را می کنم گلدان .

یک گلدان سفید با لبه های نا صاف که یک تک شاخه گل درونش است . تنهاست .

تکه ای ابر دیگر از دماغ مرد آن طرف آسمان می کنم و یک گل دیگر کنار گلدان می درست می کنم  .

گلدان را هل می دهم طرفی دیگر . می رود جلوی خورشید می ایستد . صاف صاف . فکر کرده می تواند نور خورشید  را بگیرد . شاید دلش می خواهد نور خورشید برای او باشد .

فقط فقط برای او . اما من نمی گذارم . برای لج بازی خورشید را می گیرم در دستانم می گذارم آن گوشه ی آسمان . و گل درون گلدان هم خم می شود .

برای این که با من قهر نکند ؛ می گذارمش پایین خورشید . بعد هم از نوک کوه برف ور میدارم و می چپانم در صورت مرد تا دماغ از بین رفته اش درست شود .

کله اش هم تاس  است . کلاغ را از روی تیر چراغ برق بر میدارم و دو تا از پر هایش را آرام می کنم  و می کارم روی سر مرد دماغ برفی .

حالا کافیست چند تکه ابر دیگر بردارم خانه ام را درست کنم .

خانه ی ابری من سقف نمی خواهد . چون آسمان را دوست دارد . آسمان همسایه اش است . اصلا سقف خانه ی من آسمان است .

خورشید خداحافظی می کند . گلدان را برمیدارم و می گذارم روی طاقچه ی ماه . ستاره را هم می گذارم کنارش تا یک وقت احساس تنهایی نکند .

بالشم ابری است با روکش ستاره ای . شام هر شبم هم برف است با شیره ی درخت .

آخ که چه مزه ای دارد .

حالا می روم در بالا پشت بام ماه تا مثل هر شب به شازده کوچولو شب بخیر بگویم .

و سرم را بگذارم روی بالشم و خواب فتح یک آسمان دیگر از آسمان های خدا را ببینم .

یک آسمان دیگر که به خدا نزدیک تر باشد .

من امشب در خیالاتم فاتح اولین آسمان خدا هستم .

 

 

 

یا مهدی


[ شنبه 89/12/7 ] [ 12:45 صبح ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 478
بازدید دیروز: 227
کل بازدیدها: 395852